شعر های طنز
شعری طنز در وصف زن گرفتن
.
.
.
.
.
خدایا زن گرفتن سخت گشته
مجرد این زمان بد بخت گشته
امان از دختران پر افاده
کلام “نه”بر لبها نهاده
اناث عاشق ماشین وخانه
وماهر در بروز هر بهانه
همه در انتظار تکسوارند
به رویا عاشق زیبا نگارند
الا دختر بیا واقع نگر شو
بیا با خواسگاران همسفر شو
اگر آمد جوانی خوب ومسکین
بله گویان زبهرش باش تسکین
بگفت از پشت سد آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت نکته خرند و تست فروشند
بگفتا تست فروشی در ادب نیست
بگفت از درس خوانان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
خر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود
عمو کلیپس فروش ! بله !
کلیپس کم فروش ! بله !
کلیپست جا داره ؟ بله !
دورِش پَر داره ؟ بله !
عمو کلیپس فروش ! بله !
من کلیپس می خوام !! بله !
واسه یه شب می خوام !! بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
چکمه کم فروش ! بله !
چَکمت عُمق داره ؟ بله !
ارتفاع داره ؟؟ بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
من چکمه میخوام ! باشه !
واسه یه رُب می خوام !!! باشه !
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
من فدای ریــز ریـز جــسم تــــو
درد ملت را دوایـــی پـــول جــــان
تورئیس هر کجــایی پول جــــان
با تـــو آدمها عجب خـــــر میشوند
پارسایـــان دزد ماهر می شونــد
ظلم بـر بیـچــاره ومسکیــن کننـــد
هر غلــط از کینه و از کیــن کنند
گوئیا که نــــه خــدایی هست ونـــه
چاه دنیـا را سر انجــامی و تـــه
راستی اسمـــت دهــــان پر میــکند
هر کسی را او زبــان برمیـــکند
پیر مـــرد شصت سالـــــه یا جوان
دختــران مــاه روی و هم زنــان
پیش تــــو انهــــا همه کـــم آورنـد
نازهــــا بهرت به منت می خرند
بازگو جیــــب مـــــن مسکین چــــرا
گشته خــالی از تو ای پول وپلا
نکنـــد که جــیب من بـــو می دهــد
کز نبود تو هیا هـــو می دهــد
البتــه چــرک کـف دستی تو پـــــول
پول جان فرما دعایم را قبـــول
من کثیـــف و چــرک آلوده شـــــوم
از تو مشکی گردم و دوده شوم
عزتــم آنگــه فــــــراوان می شـود
زنــدگی ام به چه اسان می شود
مسجد و میخــانه هر دوجـای مـــن
زاهـــد و ساقی به پیش پای من
میکنم لعنـــت به شیـــطان ای خــدا
من نخواهم ظلـم بر خلـــق تــو را
پول اگرچــه نــاز و نعمت می دهــد
آدمیـت را نـه ثـــروت می دهـــد
جان به تن داده شرف سیروس جان
نـــی لباس و تیــپ های انچنـــان
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش(!)
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سهماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم «های»! لیلای تو!
به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر-پدر؟
برو پردۀ شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمناً سیهچرده بود!
برو ردّ کار خود ای پیرزن!
تو عنتر کجا و دلآرای من؟»
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربۀ سخت و جانانهای
که:«بیجنبه، الحق که دیوانهای!»
حالا هي رژيم بگيرين
هنر می خواد سوار مترو بشی
طوری كه آخرش تو داغون نشی
شبیه رینگ كشتی كج میمونه
هر كی سوار شده خودش میدونه
وقتی كه وا میشه درای مترو
داد میزنه یكی كه؛ آقا برو!
محشر كبری رو میبینی اونجا
هل میدن همدیگه رو بی محابا
اون كه میخواد سوار بشه هل میده
خودش رو هی رو بقیه ول میده
یكی با مشت میزنه توی چونت
میكنه ازدحام تو رو دیوونت
یكی میگه؛ نكن مگه الاغی؟!
یكی میگه؛ زود باش مگه چلاغی!
نفس كشیدن دیگه مشكل میشه
دست و پاهات بی اراده ول میشه
دماغ یارو میره توی چشمات
بی حركت میشی همونجا، كیش...مات
فشارِ چند صد تنی روی دنده ت
از این همه فشار میگیره خنده ت
بوی عرق بوی پیاز بوی سیر
آدم میشه از زندگی سیرِ سیر
یكی موبایلش داره زنگ میزنه
اون یكی بچه اش داره وَنگ میزنه
یه عده هم تو اون شلوغ پلوغی
داد میزنن، راستكی یا دروغی
مسواك اصل با جورابای پشمی
رنگا به رنگ، سرخ و سفید و یشمی
خودكار جادو كه تقلب كنی
ترازوی دستی ِ سیصد تُنی
لواشك و چیپسو پفك فراوون
داد میزنن؛ بیا كه كردم ارزون
رقابت اصلی واسه نشستن
مبارزه برا ركورد شكستن
هر كی بشینه یعنی خیلی مرده
اگه نه كه باید بگیره نرده
خلاصه مترو شده یك مصیبت
من چی بگم دیگه از این حقیقت
اگه بگم؛ مشكل فرهنگیه
جبهه میگیرن كه؛ مُخت هنگیه!
مترو شده كابوس شبهای من
علت لرزیدن و تب های من
[ بازدید : 270 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما : ]